رویای.................سبز
« به من بگو »
هوا روز به روز گرمتر می شود
و دل من تنگ تر ...
آهم را به باد می سپارم شاید برساند به گوش کوچه های خلوت شهرمان
چهره های خسته و سوخته
زیر پتک سنگین آفتاب
از نوازش باد چه سود ؟!
صدای شیپور شامگاه...
به من بگو گناهم چیست ؟
که باید رهسپار جاده های بی آب و علف شوم
به من بگو وطنم کجاست ؟
جایی که هستم
یا جایی که به اجبار باید باشم ؟!!!
به من بگو...

Walk with me in love
عاشقانه همراه من گام 
بردار
Talk to me
about what you cannot say to others
به من از آن بگو 
که توان گفتنتش 
را به دیگری نداری
Laugh with me
even when you feel silly
بامن بخند
حتی آنگاه که 
احساس حماقت میکنی
Cry with me
when you are most upset
بامن گریه کن
آنگاه که 
در اوج پریشانی هستی
Share with me 
all the beautiful things in 
life
تمام 
زیباییهای زندگی را بامن شریک باشFight with me
against all the ugly 
things in life
در 
کنار من
با تمام زشتی های زندگی ستیز کن
Create with me
dreams to 
follow
با 
من
رویاهایی را بیافرین تا به دنبال آنها برویمHave fun with me
in 
whatever we do
در 
شادی هرچه میکنم شریک باش
Work with me towards common goals 
برای رسیدن به 
آرزوهامان
یاری ام کن
Dance with me
to the rhythm of our 
love
با آهنگ 
عشقمان با من برقص
Walk with me throughout life
بیا درسراسر زندگی در کنار هم گام 
برداریم
Let us hug each other
at every step in our 
journey
...forever in love 
بیا تا ابد در هرقدم از این سفر 
یکدیگر را عاشقانه در آغوش گیریم

 عجب موجود سخت جانيست اين دل !
	  عجب موجود سخت جانيست اين دل !