بارالهی .........درمانده‌ام و پریشان، از بار سنگین گناهانی که به دوش می کشم...........
گناهانی که خواسته و ناخواسته مرتکبشان شده‌ام و فراموش کرده‌ام که از گناهکارانم و شاید به قدری با گناهانم همنشین شده‌ام که فرقشان را از ثواب و درستکاری از یاد برده‌ام..........
و این لحظات، فرصتی است برای پاک شدن، برای بیدار شدن از غفلت......معبودا ....تورامی پرستم .....چراکه شایسته ی پرستشی......مرادریاب......                                                در این شب‌های رحمت و مغفرت به  یاد ما هم باشید...


شبی که باران فرو می‌بارد، هر قطره‌اش فرشته‌ای است که بر این کویر خشک و تافته، در کام دانه ای،

بوته خشکی و درخت سوخته‌ای و جان عطشناک مزرعه‌ای فرو می‌افتد و رویش و خرمی و باغ و گل سرخ

را نوید می‌دهد. چه جهل زشتی است در این شب قدر بودن و در زیر این باران ماندن و قطره‌ای از آن

برپوست تن و پیشانی و لب وچشم خویش حس نکردن، خشک و غبار آلود زیستن و مردن!

"دکتر شریعتی"