زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند .چای مادر، که مرا گرم نمود
به پیش روی من تا چشم یاری می کند دریاست
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست
در این ساحل که من افتاده ام خاموش
غمم دریا دلم تنهاست

به پیش روی من تا چشم یاری میکند دریاست
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست
در این ساحل که من افتاده ام خاموش
غمم دریا دلم تنهاست
وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق هاست
خروش موج با من می کند نجوا
که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت
که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت
مرا آن دل که بر دریا زنم نیست
ز پا این بند خونین برکنم نیست
امید آنکه جان خسته ام را
به آن نادیده ساحل افکنم نیست

برای بعضـــی دردهـا نــه میتوان گریــــــه کَــرد نـه میتوان فریــــــاد زد
برای بعضـــی دردها فقـــط میتوان نگــــاه کَرد و بی صـــــدا شکست

دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب ترا لمس کند

با او..
حالا حرفهایمان بماند برای بعد...........
دلخوری هایمان.....
دلتنگی هایمان.....
و تمام اشکهای من....
با او چگونه میگذرد که با من نگذشت؟؟؟
حالا حرفهایمان بماند برای بعد...........
دلخوری هایمان.....
دلتنگی هایمان.....
و تمام اشکهای من....
با او چگونه میگذرد که با من نگذشت؟؟؟

       + نوشته شده در شنبه ۱۳۹۲/۱۰/۲۱ ساعت 21:13 توسط رضا زارعی از بندر گناوه
        | 
       
   
 عجب موجود سخت جانيست اين دل !
	  عجب موجود سخت جانيست اين دل !