تو بی رحم شدی ؟!!!!
اما نمیدانم دلتنگ که هستم
دل من از عشق او توبه کرد
هی باتوام ....
من دل تنگ تو نیستم
من فقط یه دلتنگ بی کسم
از تو فراری ام ...

اگر می دانستی چقدر دوستت دارم
هیچ وقت برای نیامدنت
باران را بهانه نمی کردی !

بیا درست مثل کودکی هایمان .. بازی را از نو آغاز کنیم ..
تو چشم بگذاری و من قایم شوم ..
اگر پیدایم کردی هر چه گفتی قبول ..
حالا ..
تو چشم میگذاری و من قایم می شوم ..
درست در پشت سرت ..
و تو می گردی و من پیدا نمی شوم ..
ديدی ماه من ..
من در یک قدمی تو ام ..
و تو هرگز مرا پیدا نکردی ..
نه مرا ؛ نه آن سایه ی اضافی روی دیوار را ..
حالا قضاوت با خودت !

در اخرين لحظه ديدار به
چشمانت نگاه كردم و
گفتم بدان اسمان قلبم
با تو يا بي تو بهاريست
همان لبخندي كه توان را
از من مي ربود بر لبانت
زينت بست.
و به ارامي از من فاصله
گرفتي بي هيچ كلامي.
من خاموش به تو نگاه می كردم
و در دل با خود مي گفتم :اي كاش اين قامت
نحيف لحظه اي فقط لحظه اي مي انديشيد كه
اسمان بهاري يعني ابر
باران رعد وبرق و طوفان
ناگهاني
و اين جمله ،جمله اي
بود بدتر از هر خواهش
براي ماندن و تمنايي
بود براي با او بودن
ولی برایم چیزی مهمتر از این نیست
که از تو مهربانتر نیستم که لالایی سکوت
وتردید دیروزت را پاسخ گویم
راستی
آدرس خانه ی تو کجاست که مهربانیت را عاریه گیرم ...

تمامی نفس هایم فقط از لطف بودن توست تو را اندازه تمامی نفس هایم می خواهم کاش همیشه همان که هستی برای من بمانی
برای تو چیدم تا یه قدم ازت جلوتر باشم...هرچند یک گل بهای یک گلستان نیست...12/21
عجب موجود سخت جانيست اين دل !