امروز چقد سرد بود
فاصله ها عاجز می شود
وقتی
تو دل به من می دهیُ
من
تمامِ خودم را به تو ...

اغلب فکر میکنیم اینکه به یاد کسی هستیم
منتی است بر گردن آن شخص!
غافل از اینکه اگر به یاد کسی هستیم
این هنر اوست نه ما
“به یاد ماندنی بودن”
بسیار مهمتر از به یاد بودن است…
![]()
ای کاش بفهمی که دلم عاشق چشمان تو هست
ای کاش بفهمی که دلم سخت پریشان تو هست
ای کاش بهفمی به تو معتاد شده است این همه من
آری، دل من عین همان قهوه ی فنجان تو هست
ای کاش بفهمی که به هرگونه و هرجا که لبی است
معتاد دو سه بوسه ی گرم ِ لب خندان تو هست
ای کاش بفهمی همه فهمیده که در گوشه ی شهر
دستان کسی مست و آشفته ی دستان تو هست
ای کاش بفهمی که خداوند برای تو مرا ...
ای کاش بفهمی که خدا نیز چه حیران تو هست

امروز صبح که بلند شدم
مثل همیشه
سفره ی صبحونه ی مادرم منتظرم بود
نان و پنیر و چای
هروقت مادرم کنارم می نشیند سرسفره
احساس بزرگی میکنم و خوشحالم
روز را به خوبی سپری میکنم
گرهی در کارم پیش نمی آید
کمتر از کارم خسته می شوم
الان می فهمم دوستم که میگفت :
وقتی زمستان می آید بیشتر سردم می شود
اوایل زمستان پارسال بود که وقتی حسین دوستم را دیدم
آروم و زیر لب داشت می گفت : رضا امروز چقد سرد بود
آهسته از کنارم رد شد
روز بعد فهمیدم حسین هیچوقت از سردی و گرمی
سختی و آسونی حرفی نمی زد
و در حالی که به حسین فکر میکردم مادرم گفت:
دیروز مادر حسین از دنیا رفت چه زن مهربونی بود
فهمیدم چرا حسین از سردی هوا گلایه کرد ...
روحش شاد حسین پناهی که چه زیبا گفت:
به بهشت نمی روم اگر مادرم آنجا نباشد.
ای یگانه ترین بعد از خدای! مادر تو را چه بنامم که هیچ چیز یارای برابری با تو را ندارد
عجب موجود سخت جانيست اين دل !