صدای تو گرم است و مهربان

 

چه سحر غریبی درین صداست

 

صدای دل مرد عاشق است

 

که این همه با گوشم آشناست

 

صدای تو همچون شراب سرخ

 

به گونه ی زردم دوانده خون

 

چنین که مرا مست می کنی

 

نشانی میخانه ات کجاست؟

 

به قطره ی شبنم نگاه کن

 

نشسته به گلبرگ مخملی

 

به مخمل آن نیمتخت سرخ

 

اگر بنشانی مرا،به جاست

 

صدای تپش های قلب من

 

به گوش تو می گوید این سخن

 

که عاشقم و درد عاشقی

 

چگونه ندانی که بی دواست؟

 

ز جک جک گنجشک های باغ

 

تداعی صد بوسه می کنم

 

بیا و ببین در خیال من

 

چه شور و چه هنگامه ای به پاست

 

چه بی دل و بی دست و پا منم

 

چنین که شد از دست دامنم

 

چرا به کناری نیفکنم؟

 

ز چهره،حجابی که از حیاست

 

دلم همه شد آبِ آبِ آب

 

که سر بگذارم به شانه ات

 

مگر بنوازی و دل دهی

 

تا فاش کنم آنچه ماجراست

 

به زمزمه گوید زمان عمر

 

که پای منه در زمین عشق

 

به غیرِ هوای تو در سرم

 

 

زمین و زمان، پای در هواست

 

 

 

 

...ایمان...

 

 

 

خدایا تو را سپاس

 

....

 

به یاد خواب فروغ افتادم

 

خواب دیده بود کسی می آید ...

 

او خواب یک ستاره ی قرمز را دیده بود ...

 

و پلک چشمهایش هی می پرید...

 

و به چشمهایش قسم خورده بود که دروغ نمی گوید

 

او خواب آن ستاره ی قرمز را

 

وقتی که خواب نبود دیده بود ...

 

خواب دیده بود کسی می آید

 

کسی  دیگر

 

کسی بهتر

 

کسی که مثل هیچکس نیست

 

و مثل آن کسیست که باید باشد

 

کسی  می آید

 

سفره را می اندازد

 

و نان را قسمت می کند

 

و سهم همه را می دهد

 

او خواب دیده بود ...

 

....

 

....

 

من به آمدنت ایمان دارم ...

 

 

 21/12/s  .............